کـــاوه در آینــــه

جایی برای اندیشه های من و ... مطالعات فرهنگی

کـــاوه در آینــــه

جایی برای اندیشه های من و ... مطالعات فرهنگی

از غزه تا هابرماس

دلم می­خواست می­تونستم تظاهرات راه بندازم، برم تو خیابونا، شعار بدم، عکس بگیرم، با هم­فکرام بیانیه صادر کنم، ترجمه­ش کنم و تا جایی که می­تونم تو تلویزیونا، رادیوها، وبلاگا، چت روما و اصلن هر جای دنیا که دستم میرسه داد بزنم که: یکی جلوی این کثافتای اسراییلی رو بگیره...

دلم می­خواست می­تونستم این کارا رو بکنم و به اسم کس دیگه و اندیشه­ی دیگه و مسلک دیگه­یی تموم نشه، که کسی مصادرش نکنه...

دلم می­خواست می­تونستم این کارا بکنم و کسی از دور و بریام چپ چپ نیگام نکنه که انگار گماشته­ی آقایونم، یا مخمو اینا پر کردن از داستانای ایداولوژیکشون... 

.

دلم می­خواست جای این که بشینم یه گوشه­ای و عوض این کارا، مسخره بودن نسخه­ی حکومتی­شو به ریش­خند بگیرم، می­­تونستم بخشی از یه جنبش جهانی مقاومت باشم که نذاره امپراطوری،­ با اون سیبل پرتاب کفشش، لحظه­ی آخر حتی اسم اسراییل رو هم از بیانیه­ی شورای امنیت بکشه بیرون...

دلم می­خواست اگه خواستم یه بخشی از مقاومت یه کوچیک جلوی یه بزرگ باشم، بخشی از دستگاه فشار یه بزرگ برای کوبیدن یه عالمه کوچیک دیگه نشم...

دلم می­خواست اگه گفتم از نظر من کشوری به نام اسراییل نباید وجود داشته باشه، مشروع نیست و ای کاش که یه روز کلا نباشه، هم­کلاسیم یه جوری نیگام نکنه که انگار از صلاله­ی ا.ن هستم یا از متحجرای وهابی...

دلم می­خواست وقتی نقد می­نویسم رو فیلمای هالیوود، که وقتی زایون ماتریکس رو مسخره ترین بخش فیلم می­دونم، رفیقم دادش درنیاد که: لابد زیاد "سینما و سلطه" دیدی، مخت تاب ورداشته... 

.

دلم می­خواست می­تونستم یه بار بی­دغدغه­ی شنیدن نام حضرات، بشینم و تا ته سخنرانی نصرا... رو گوش بدم و کیف کنم...

دلم می­خواست کشورم و دولتش این قدر اعتبار داشت که سفت و مغرور وایسم و به این عربای بی­بخار بگم که اگه چار تا دولت حسابی داشتن که تا حالا دست کم جلوی هژمونی عربستان وایساده بود، که اگه عرق عربی­شونو جای این­که واسه جزایز سه­گانه­ و خلیج عربی­نشدشون صرف کنن، واسه این­جور وقتا نگه می­داشتن، کمتر از این افتضاحات اسلامی رخ میداد، اونم درست اول ماه حرام...

دلم می­خواست بعد نیم­ساعت شنیدن و دیدن اخبار فلسطین، یهو یه خبر کوچولو یادم نندازه که این نیم ساعت خبر و نیم ساعت­های دیگه­ی این چند روز، واسه اینه که یادم بره طرح تحول اقتصادی فردا قراره بره مجلس، که دیگه استیضاحی در کار نیست، که ...

.

.

می­خواستم به سیاق نمایش­نامه­ها یه گفتگو بنویسم راجع به هابرماس که دلش می­خواد همه چیز دنیا با گفتگوی آزاد تو کافه­های عرصه­ی عمومی حل بشه...

اما الآن فقط دلم می­خواد این چیزایی که نوشتم رو تو ذهنم قرقره کنم... 

دلم می­خواد Imagine جون بائز رو تا ته شب گوش بدم...

هابرماس و باقی خوشبین­های خون­ترس هم تا اطلاع ثانوی برن کشک­شونو بسابن...

فعلن جایی واسه پیرمردا نیست...

نظرات 8 + ارسال نظر
بهار دوشنبه 9 دی‌ماه سال 1387 ساعت 23:56

هنوز ۳ ساعت نمیشه که داشتم چیزهایی از همین دست رو به روزبه می‌گفتم....

فاطمه علمی سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 00:30 http://fatemeelmi.blogfa

واقعا لذت بردم.حرف های دل منم بود.

سحر صراف سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 01:27

آره آره آره آره......

شاگرد سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 12:14

فارغ از سرمایه و چپ و ایدئولوژی و هابرمارس و مارکس و ج.ا و دین و دستار و کثافت... اونایی که می‌میرن، بدبخت می‌شن، قحطی می‌زندشون، بیماری و زخم می‌خلدشون هم آدمن! ممنون استاد.

مارال سه‌شنبه 10 دی‌ماه سال 1387 ساعت 21:38 http://www.maaraal.blogspot.com

چه خوب گفتی رفیق! همین الان داشتم فکر می کردم یه چیزی راجع به غزه بنوسم . منم خیلیدلم می خواست دوشنبه برم اعتراض اما دیدم نمیشه میشم ویترین حکومت . اون جماعت کفن پوش واقعا چندش آورن .
استاد راستی اسپیس ها رو رعایت کن.بعضی جاها وندن پستت سخت میشه. البته با پوزش.

المیرا کریم‌زاده یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 18:33

ایول!!

همین.

ژیلا یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1387 ساعت 20:25

با سلام. دوست عزیز از نظر من آدمکشی به هر شکل و در هر جا و از طرف هر کس محکوم است.اما بهتر است که در این قضیه کمی هم واقع بین باشیم. چه کسی بهانه را به دست اسرائیل میدهد که چنین حمله ای را بکند؟ من در اروپا زندگی میکنم و به اخبار بدون سانسور هم دسترسی دارم. به یاد دارم که همسرم ماموریتی داشت برای راه اندازی کارخانه ای در نزدیکی غزه. که از قضا اغلب کارکنان هم عرب بودند. همسرم از پرتاب راکت های دائمی از سمت نوار غزه به اینطرف برایم تعریف میکرد و اینکه مردم در آنجا دیگر به این راکتها و خرابیها از طرفی عادت کرده اند و از طرفی هم در وحشتی دائمی هستند. وقتی که برای دومین بار از همسرم خواسته شد که باز هم به آن کارخانه برود او به رئیسش گفت که حتی اگر اورا اخراج کنند حاضر به رفتن دوباره به این منطقه نیست.
همسر اروپائی من یکی از انساندوست ترین آدمهائیست که من در تمام عمرم دیده ام. اما او هم در این قضایا تاحدی واکنش اسرائیل را درک میکند. او هم میگوید اگر کسانی دائما" به سمتی که زن و بچه های من در انجا زندگی کنند مشغول راکت پراکنی باشند، من هم چنین عکس العملی را نشان میدهم.
دوست عزیز، دل انسان از این فجایع به درد میاید، اما نباید به دلایل احساسی واقیعیتهارا انکار کرد. در غزه کسانی در راس امور هستند، که دلشان برای مردمشان نمیسوزد، آنها فقط به دنبال قدرت هستند و بس. اگر دلمان به حال مردم عادی بسوزد به آنها اجازه میدهیم که زندگی کنند و آنهارا فدای قدرت و جاه طلبیهای خودمان نمیکنیم. کاری که حماس در غزه با مردمان بیگناه میکند. آخر مگر فلسطین رئیس جمهور و دولت ندارد؟ چرا حماس با عباس مخالفت میکند؟ چرا مثل هر جای دنیا اگر رئیس جمهوری دولتی را نخواهد قادر به عوض کردن آن است ، اما در فلسطین بایستی بلافاصله در پی این اختلاف نظ دولتی دیگر در غزه تشکیل شود؟
آخر پس مردم در این وسط چه میشوند و اینکه چه به نفع آنان است؟

دوست عزیز
در این مورد خاص چندان با این که شما به اخبار بی سانسور دسترسی دارید و ما نه، موافق نیستم. اتفاقا شما هم مثل ما به نوعی اسیر فضای رسانه‌ای خاصی هستی که در اروپا حاکم است. اروپاییان انسان دوست عزیز اگر می خواستند برادری(و خواهری‌شان) را اثبات کنند بهتر بود در این ۶ ماهی غزه در محاصره و کمبود آب و غذا بود کاری می‌کردند.
استدلال‌های شما زمانی درست است که بخواهیم درباره‌ی یک اوضاع متقارن و مساوی صحبت کنیم. حماس هر چه هم غیر دموکراتیک باشد که نیست، بی شک نزد من مشروعیت بیشتری دارد از رژیمی که جمع تمام صفات نحس را یک جا دارد: سرمایه‌داری، نژادپرستی، تئوکراسی و استعمار نوین...

بابک ج شنبه 21 دی‌ماه سال 1387 ساعت 22:27

سلام کاوه
چه قدر زیبا بیانش کردی حرف دل خیلیهاست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد